امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

امیرعلی ، دونه برفی

چطور میتونم تولد تو تبریگ بگم پسرم

15 بهمن سال 90 آره مامان خوب من همون روزی که بخاطر دنیا اومدن آخرین نوه ات دلت می خواست جلوی تک تک پرستارها رو بگیری و ازشون سراغ دکترمنو بگیری  .همون روزی که نمیتونستی منو تو اون وضعیت ببینی و دعا می کردی هرچه زودتر دکتر بیاد و نوه کوچولوت امیرعلی  رو تو بغلت بگیری مامانی . همون روزی که هرسال واسش لحظه شماری می کردی و عشق می کردی که تو همچین روزی امیرعلی بدنیا اومد و خاطره تولد اولین پسر خودتو برات تداعی می کرد. آره مامانی پس چرا دو هفته صبر نکردی تا سومین تولد امیرعلی رو ببینی مامانم اول تا 15 بهمن که راهی نبود کاش بودی مامانی کاش بودی کاش می شد پارسال تولد امیرعلی رو تو خونه شما بگیرم ..ولی برف ...
14 بهمن 1393

مادرم از دستمون رفت

همه از خدائیم و بسوی خدا می رویم.                                مادر مادر مادر.. سه شنبه 30 دی ماه 93 بود از مامانم پرسیدم حالت خوبه ؟  گفت خوبم مامان جان.. خوب خوب هیچیم نیست. هنوز اول بهمن 93 سپیده نزده بود که فهمیدم مادرها تنها دروغگوهایی هستند که خدا دوسشون داره. مادرم کاش میتوانستی  آخرین لالایی را برایم بخوانی تازه هشت روز است که رفته ای اما هنوز چیزی نگذشته دلم هوای نوازشهایت را کرده گوشهایم دلتنگ صدای مهربانت هستند.... این اشکها را کجا پنهان کنم ... ...
8 بهمن 1393
1